درخت توت
باد شاخه درخت توت را تکان داد. توت های شیرین روی زمین ریخت. مورچه ها جلو دویدند. فرشته ای کنار درخت نشسته بود. یک قلم نورانی توی دستش داشت. تندتند روی برگی نوشت:یک،دو،سه،چهار…
دوباره باد شاخه ای رالرزاند. توت هاپایین ریختند.این بار گنجشک ها جیک جیک کنان توت ها را خوردند.
فرشته نوشت:پنج، شش،هفت…
درخت پرسید:” چکار میکنی؟”
فرشته گفت:"می نویسم .می نویسم.”
درخت پرسید:"چه می نویسی؟”
فرشته گفت:"صدتاستاره،هزارتاآفرین.”
-برای کی؟
-برای کسی که تو را توی این خاک کاشت.به توآب داد. مواظب تو بود تابزرگ بشوی ومیوه بدهی.
درخت،توت هایش را مثل باران روی زمین ریخت تاهمه بخورند. فرشته با قلم نورانی اش تندتند نوشت:” صدتا ،هزارتا آفرین، هزارهزارتا آفرین….!”
حضرت محمد(ص)می فرمایند:هرکس درختی بکارد،خداوند برایش به اندازه ی میوه ای که آن درخت می دهد،پاداش می نویسد.
رشد نوآموز8.دوره ی34.اردیبهشت1397.مهری ماهوتی.صفحه12و13.
آخرین نظرات