آزمایش ایوب (ع)
شیطان حواسش به همه بود؛اما به ایوب پیامبر بیشتر از همه بود.هر بار که ایوب خدا را شکر می کرد،شیطان لجش می گرفت. به خدا می گفت:"او همه چیز دارد،پسران قوی،همسر خوب،ثروت.چرا شکر نکند؟”
آزمایش ایوب (ع) شروع شد.گوسفندانش یکی یکی مردند.کشتزارش خشک شد وسفره اش بی نان ماند؛ولی شیطان هر چه گوش تیز کرد جز شکر خدا ،چیزی از او نشنید.صورتش رنگ به رنگ شد.و گفت:"ایوب به پسرانش امیدوار است.”
پسران ایوب(ع)یکی یکی مردند. ایوب (ع) دلش شکست .کمرش خم شد .شیطان گوش هایش را تیز کرد.باز هم جز شکر خدا از او چیزی نشنید .بیشتر لجش گرفت .دنبال بهانه ی تازه ای گشت.
گفت :"ایوب(ع)سالم است.چه چیزی از سلامتی بهتر!"ایوب (ع)مریض شد. بدنش زخم شد وچرک کرد،بوی بدی گرفت.شیطان گوش هایش را تیز کرد.باز هم جز شکر خدا،چیزی ازاو نشنید .ایوب(ع)در امتحان خدا قبول شد.خداوند فرمود:"وقت قبولی دعای ایوب است."وهمه چیز را به او بر گر داند.شیطان رو سیاه شد.
رشد نوآموز-دوره34-فروردین1397-مهری ماهوتی –صفحه 12و13
آخرین نظرات