نهی از منکر
روزی امام کاظم (ع) درکنارکوچه ای عبورمی کرد,صدای سازو آواز از درخانه ای به گوشش رسید. درهمین لحظه کنیزی ازآن خانه برای ریختن زباله,بیرون آمد,امام (ع) به اوفرمود:"صاحب این خانه بنده است یاآزاد؟” کنیزگفت: “اوآزاداست.” امام کاظم(ع)فرمود : “راست گفتی, آزاداست که اینگونه آشکاراگناه میکند,اگربنده بود ازمولای خودمی ترسیدوگناه نمی کرد.” همین گفتگوباعث شدکه کنیزدیرتربه خانه بازگردد,صاحبخانه به نام بشر ازکنیزپرسید:"چرادیرآمدی؟ ” کنیزتمام ماجرا رابرای اربابش تعریف کرد.همین پیام آن چنان بشر رادگرگون کردکه همان لحظه باپای برهنه ازخانه بیرون آمد وبه دنبال آن آقاکه این پیام راداده بودشتافت. ناگاه دیدامام کاظم(ع) است. معذرت خواست وهمان جاتوبه کرد وباچشم گریان به خانه اش بازگشت, وازآن پس هرگز دنبال گناه وانحراف نرفت وازپارسایان معروف عصرخودشد. چون هنگام توبه, پابرهنه بود,به او بشرحافی گفتند
. مجموعه چشمه های معرفت.جلد٩.شکوه صبر. سیدمحمدرضاطباطبایی نسب.صفحه١٣۴_١٣۵.
آخرین نظرات