|
موضوع: "اخلاقی"
بچه که بودم مادرم برایم جوجه می خرید.از همین جوجه های رنگی .اولش فکر نمی کردم بزرگ کردنشان کار سختی باشد،اما بعد فهمیدم بزرگ کردن جوجه ها فوت وفن خودش را دارد.چند جوجه از بین رفتند تاتوانستم جوجه داری را یاد بگیرم.پیر زن ها وپیر مرد های محله مان از دستم عاصی بودند،از بس که به سراغشان میرفتم واز تجربه هایشان می پرسیدم.یک بار که دوستم گفت کتابی در باره جوجه ها در یک کتاب فروشی دیده،سر از پا نشناختم.به سراغ کتابفروشی رفتم.کتاب،گران بود اما قیمتش برایم مهم نبود.من دغدغه بزرگ کردن جوجه هایم را داشتم.?? من باید راه پرورش جسم جوجه هایم رایاد می گرفتم.جوجه های من عاشق نمی شدند،با رفیق ناباب نمی گشتند.آن ها علاقه ای به بازی کامپیوتری نداشتند.با دود ودم غریبه بودندواعتیاد در کمینشان نبود.جوجه های طلایی من افسرده نمی شدندو من غصه بی خدایی آن ها را نمی خوردم.آن ها همه پرورشگاهی بودند.در دستگاه به دنیا آمده بودندو هیچ کدام پدر ومادرشان را نمی شناختند تا بخواهند به والدینشان بی احترامی کنند.ادب در میان این جوجه ها معنایی نداشت.نمی توانستند حرف بزنند چه رسد به حرف زشت.آن ها فقط یک کلمه بلد بودند: جیک جیک.گرسنه که میشدند جیک جیک می کردند:یعنی ما دانه می خواهیم.آب ودانه که بهشان می دادم،باز هم جیک جیک می کردند:یعنی ممنون.جوجه های من وقتی بزرگ می شدند ،فکر مدل دادن های آنچنانی به پر وبالشان نبودند؛آخر آن ها تلویز یون تما شا نمی کردند که این بازیکن فوتبال وآن بازیگر سینمارا الگوی خویش قرار بدهند.جوجه های من تلفن همراه نداشتندتا پیامک بازی کنندوبا دوستانشان برای فلان ئمهمانی قرار بگذارند.جوجه ها چت کردن را بلد نبودند.آدرس ایمیل هم نداشتند که کسی برایشان عکس وقصه بفرستد.آدرس فیس بوک هم نداشتند.آن ها یک آدرس بیشتر نداشتند:زیرزمین خانه ی ما، جعبه چوبی میوه که گوشه اش یک کاسه ملامین لب شکسته ی آب گذاشته بودم. من تنها نگران پرورش جسم جوجه هایم بودم وهمین نگرانی مرا وا می داشت که به دنبال راه صحیح پرورش آن ها باشم.☺ حالا که بزرگ شده ام،بچه هایی دارم که بایدهم جسم وهم روحشان را پرورش دهم ……….? اما یک سوال:دغدغه من برای پیدا کردن را ه تربیت فرزندانم،آیابه اندازه ی نگرانی ام برای پرورش جوجه هایم هست؟؟؟؟؟?? کتاب ایران جوان بمان،محسن عباس ولدی،انتشارات جامعه الزهرا(ع)،نوبت چاپ سیز دهم 1393،ص221.
معرفی اسلام به عنوان دین خشن،ترویج سکولاریسم،انکار مبانی شرعی ومرجعیت دینی برای اداره جامعه،القای تضاد بین دین وپیشرفت،ایجلد بحران هویت دینی وملی،تخریب سنن،اخلاق،آداب ورسوم ونظام ارزشی جوامع اسلامی،رشد ناهنجاری های اجتماعی،ترویج خرافه وفرقه های نو ظهور وتخدیری به منظور وارونه سازی ماهیت ارزش های اسلامی؛ترویج اباحی گری ولاقیدی واستهلاک سرمایه فرهنگی در جامعه اسلامی وتعهد وتقید نسبت به احکام ومقررات شرع مقدس در چارچوب اصول ومبانی دینی در جامعه؛تخریب وتضعیف التزام عملی افراد به باید ها ونباید های دینی ورعایت ارزش ها در روابط اجتماعی؛تضعیف اراده وتعهد دینی در جامعه،ترویج مصرف زدگی وتجمل گرایی به منظور ایجاد زمینه های نارضایتی وبحران های اجتماعی،دامن زدن به بحران مشروعیت و مقبولیت ونفوذ در کشور های اسلامی به ویژه در ایران؛تولید خود کم بینی وخود باختگی وحقارت در نسل جوان به منظور شکستن اراده واعتماد به نفس جامعه اسلامی برای پذیرش برتری تمدن غربی،توسعه شایعه ،مهندسیافکا عمومی متناسب با هدف نظام سلطه،قهرمان سازی والگو پروری از تمدن غرب به منظور دگر گونی فرهنگ های ملی ودینی؛تحریک عوامل قومی با هدف توسعه وتعمیق اختلاف ها در جوامع اسلامی . این موارد تنها بخشی از هدف ناتوی فرهنگی هستند. پیامد ها وآثار مخرب ناتوی فرهنگی به مراتب گسترده تر وخطرناک تر از کارکرد ناتوی نظامی است وقلمرو آن مجموعه جغرافیایی جهان اسلام است. رهبر معظم انقلاب ضرورت آمادگی همه جانبه دستگاه های مسئول برای خنثی سازی ،پیشگیری ومقابله همه جانبه با این حرکت را مورد تاکید قرار داده اند. مقام معظم رهبری :هجوم فرهنگی را با تفنگ نمی شود جواب داد ،تفنگ او قلم اوست…چشم ها راباید باز کرد. ماهنامه نگهبان انقلاب اسلامی ،سال 26،بهمن واسفند 96،ص18.
نقاشی مشهور در حال نقاشی منظرهای کوهستانی بود .آن نقاشی زیبا بود.نقاش آنچنان غرق هیجان ناشی از نقاشی خود بود که ناخود آگاه در حالی که آن نقاشی را تحسین می کرد ،چند قدم به طرف عقب رفت،نقاش هنگام عقب رفتن ،پشت سر خود را نگاه نکردومتوجه نشد که تنها یک قدم به لبه پرتگاه کوه فاصله دارد.
رهگذری متوجه شدکه نقاش چه می کند.رهگذر می خواست فریاد بزند،اما ممکن بود نقاش به دلیل ترس غافلگیر شود ویک قدم به عقب برودوسقوط کند.رهگذر به سرعت یکی از قلموهای نقاش را برداشت وروی آن نقاشی زیبایی را خط خطی کرد نقاش که این صحنه را دید با سرعت وعصبانیت تمام جلو آمد تا آن رهگذر را بزند،اما رهگذر ماجرا را برای نقاش تعریف کردو توضیح داد که چگونه امکان داشت از کوه به پایین سقوط کند.
به راستی گاهی آینده مان را بسیار زیبا ترسیم می کنیم، اما گویا خالق هستی بخش می بیند چه خطری در مقابل ما است ونقاشی زیبای ما را خراب می کند.گاهی از آنچه زندگی بر سرمان آورده است ناراحت می شویم، اما یک مطلب را هر گز فراموش نکنیم:
“"""""""""""خالق هستی همیشه بهترین ها را برایمان مهیا کرده است""""""""""”
نگهبان خانواده ،نویسنده جواد رضایی،شماره 42 ،بهار 97،ص26. |
آخرین نظرات