روزی حضرت عیسی از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسیدکه عابدی در آنجازندگی می کرد حضرت عیسی با او مشغول سخن گفتن شد.در این هنگام جوانی که به کار های زشت وناروا مشهور بود ،از آنجاگذشت.وقتی چشمش به حضرت عیسی ومرد عابد افتاد، پایش سست شد واز رفتن باز… بیشتر »
آخرین نظرات