متن شبهه:
فرق محمد(ص) وکوروش
از قرآن محمد قوانین قتل و جنگ استخراج میشود و هنوز خاورمیانه درگیر این جنگهاست. همه با ندای الله اکبر آدم می کشند در حالیکه از منشور کوروش هیچ قتلی استخراج نمی شود.
محمد ميخواست با جنگ همه را مسلمان کند ولی کوروش با صلح همه را در کنار هم نشاند و عدالت برقرار کرد.
پاسخ شبهه:
١_اولاً هیچ یک از جنگ های پیامبر ابتدایی و تهاجمی نبوده است. بلکه همه یا مانند جنگ خندق دفاعی بوده است و یا مانند جنگ بدر تلافی جویانه بوده است. این جنگ به تلافی کشتار مسلمانان و غارت اموال آنان بوده است. به تلافی این اقدام، پیامبر ص تصمیم به مصادره کالاهای تجاری سران قریش گرفت و این امر منجر به جنگ بدر شد.
٢_ جالب است بدانیم منشور کوروش که باستان گرایان بسیار آن را تمجید می کنند، در حقیقت فتح نامه ای است که بعد از حمله کوروش به بابل تنظیم شده است.
٣_تمسک به آیات جنگ برای خشن نشان دادن اسلام بی انصافی و ناجوانمردانه است. بله در قرآن آیات جنگ هم وجود دارد اما در قرآن کریم اصالت با صلح است و جنگ به عنوان آخرین راه کار پیشنهاد می شود��..?
۴_ بهترین چیز صلح است: (وَ الصُّلْحُ خَيْر: نساء/ 128)
خدا شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در راه دين با شما پيكار نكردند و شما را از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمی كند؛ چراكه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد، خداوند تنها شما را از دوستى و رابطه با كسانى نهى میكند كه در “امر دين” با شما پيكار كردند و شما را از خانه هايتان بيرون راندند يا به بيرون راندن شما كمک كردند و هر كس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است» (الممتحنة/ ۸و۹)
و إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ ؛ و اگر دشمنان به صلح گرايند، تو هم به صلح گراى، و بر خدا توكل كن (انفال/61)
۵_ دم از آرامش و صلح و تقبیح همه انواع خشونت، تنها از فکری ناشی می شود که تجربه ی حکومت نداشته باشد، اما حکومت -که برای برقراری امنیت، ارزش های والای انسانی و … در زندگی بشر امری لازم است- نمی تواند بدون مقابله با دشمنان مردم، ارزش های انسانی و متجاوزین، باقی بماند. از این رو حتی پرمدعاترین حکومت ها در زمینه ی حقوق بشر (یعنی امریکا) نیز نمی توانند مدتی را بدون جنگ سپری کنند.
۶_ بله با حکومت والی معصوم و در اثر رشد و تربیت انسانی، شاهد آرامش و صلح در سراسر جهان خواهیم بود، ان شاء الله!
مرحوم حاج اسماعیل دولابی می گوید:"پدری چهارتا بچه را گذاشت توی اتاق وگفت اینجا را مرتب کنید تامن بر گردم،خودش هم رفت پشت پرده.از آنجا نگاه می کرد میدید کی چه کار می کند،می نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب وکتاب کند.
یکی از بچه ها که گیج بود،حرف پدر یادش رفت.سرش گرم شد به بازی.یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.
یکی از بچه ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن ودادوفریاد که من نمی گذارم کسی این جا را مرتب کند.
یکی که خنگ بود، ترسید.نشست وسط وشروع کرد گریه وجیغ وداد که آقا بیا ،بیا ببین این نمی گذارد ،مرتب کنیم.
اما آن که زرنگ بود، نگاه کرد،رد تن آقاش را دیداز پشت پرده،تندو تند مرتب می کرد همه جارا.می دانست آقاش دارد توی کاغذ می نویسد.هی نگاه می کرد سمت پرده ومی خندید.دلش هم تنگ نمی شد.می دانست که آقاش همین جاست.توی دلش هم گاهی می گفت:"اگر یک دقیقه دیر تر بیاید،باز من کارهای بهتر می کنم”
آن بچه شرور همه جا را هی به هم می ریخت،هی می دید این خوشحال است،نا راحت نمی شود!
وقتی همه جا را ریخت به هم ،آن وقت آقا آمد.ما که خنگ بودیم ،گریه وزاری کرده بودیم ،چیزی گیر مان نیامد.اوکه زرنگ بود وخندیده بود کلی چیز گیرش آمد.
زرنگ باش !خنگ نباش!گیج نباش!
شرور که نیستی الحمدلله!گیج وخنگ هم نباش!
نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین وکار خوب کن…
خانه را مرتب کن تا آقا بیاید.
نویسنده یاسین نادری ،در مجله نگهبان خانواده شماره 43،تابستان 97،ص46.
آخرین نظرات