فیلم لکه با موضوع فتنه 88،قابل دانلود در سایت عمار ،جهت اکران عمومی.
|
فیلم لکه با موضوع فتنه 88،قابل دانلود در سایت عمار ،جهت اکران عمومی. برای دانلود اینجا را کلیک کنید
بهترین زنان بهشتی چهار نفرند ،خدیجه دختر خویلد ،فاطمه دختر محمد ،مریم دختر عمران،آسیه دختر مزاحم.(صحیح بخاری ج3 ص1388) حضرت محمد(ص)فرمود:خدا زنی بهتر از خدیجه به من نداد،هنگامی که مردم تکذیب می کردند،اومرا تصدیق می کرد وهنگامی که مرا تحریم کردند،با ثروتش کمکم کردوخدا از او فرزندانی به من داددر حالی که از دیگر زنانم فرزندی به من نداد.(الافصاح شیخ مفید ص217) در جریان شعب ابیطالب برادر زاده خدیجه کبری(س)شتر هارا می آورد وبا آگ شترها گندم وخرما حمل می کردوبازحمت وخطر زیاد آن هارا به بنی هاشم می رساند.(سیره ابن هاشم ج1ص353) برخی از مورخین سن خدیجه (س)رادر زمان ازدواج با پیامبر 28و25 ذکر کرده اند واز ابن عباس نقل کرده اند که خدیجه در زمان ازدواج با آن حضرت 28 ساله بود.(دلائل النبوه بیهقی ج2ص71،طبقات الکبری ابن سعد ج1ص132و….) شیخ کلینی بانقل داستان خواستگاری ،اشاره دارد به بیان خدیجه کبری(س)که خطاب به پیامبر گفته است:ای محمد،من خودم را همسرت قرار دادم ومهر رانیز خودم از مالم می پردازم و ابوطالب خطاب به جمع گفته است که اگر مردان همانند این برادر زاده من باشند،زنان به گران ترین قیمت وبزرگترین مهر از ایشان خواستگاری خواهندکرد،اما اگر مثل شما باشند ،زنان جز بامهری گران سنگ همسر آنان نشوند.(الکافی شیخ کلینی ج5 ص375) اگر خواهان دانشنامه حضرت خدیجه کبری (س)هستید به این آدرس رجوع کنید: نشست علمی_ پژوهشی ،توسط پژوهشگر واستاد حوزه خانم حیدری در حضور طلاب حوزه خدیجه کبری (س) منابع مورد استفاده:السیره النویه ابن هشام،السیره والمغازی ابن اسحاق،تاریخ الامم والملوک طبری،تاریخ یعقوبی احمدبن ابی یعقوب،تذکره الخواص ابن جوزی،طبقات الکبری محمدبن سعد،اسد لغابه فی معرفه الصحابه ابن اثیر،….)
نظم در زندگی امام خمینی(ره) درست مثل شب پیش وشب های پیش از آن،سر ساعت یازده،چراغ اتاق خاموش شد.صدایی جز صدای جیر جیر کها به گوش نمی رسید.نسیمی نرم وسبک،مثل بچه های بازیگوش از سویی به سوی می رفت وبا برگ های درختان بازی می کرد،او که باید از آقا حفاظت می کرد،پشت درب اتاق دراز کشیده وچشم به آسمان دوخته بود.بوی چمن های خیس خورده در هوا پخش شده بود.جیر جیر کها نرم نرمک لالایی می خواندند.کمی بعد،اوبه خواب رفت. ناگهان با صدایی از خواب پرید.گوشش را تیز کرد ولحظه ای بعد،نفس راحتی کشید.صدا، صدای زمزمه آقا بود.صدای مناجات او که مثل پرندهای سبکبال از پنجره اتاق بیرون می پریدوخودش را در هوا رها می کرد. او دنبال ساعتش گشت ولی به آن نگاه نکرد.لبخندی زد وبا خودش گفت:احتیاجی نیست که به ساعت نگاه کنم.آقا هرشب،ساعت سه بیدار می شودوبا خدای خودش راز ونیاز می کند.نه پنج دقیقه زودتر، نه پنج دقیقه دیر تر. در همان لحظه ساعتی در دور دست ها سه بار زنگ زد.او که از این همه نظم در کار های آقا تعجب کرده بود،به آسمان نگاه کردو لبخند زد. نگهبان خانواده،شماره یازدهم،پاییز 88،ص64. |
آخرین نظرات